حلزون خنگ

سلام عزیز دلم

سلام دختر شیرین زبونم😍

قربون تموم شیرین زبونی هات برم

غزل دیشب با خمیر بازی ی حلزون واست درست کرده بود که من ی کمی به جاش باهات حرف زدم و تو هم خیلی از این بازی خوشت میاد، شب که خواستی بخوابی ازم قول گرفتی که صبح با هم حلزون بازی کنیم، به محض اینکه چشمتو باز کردی اومدی گفتی مامان بیا حلزون بازی دیگه (یعنی محاله شب قولی بهت بدیم و به محض اینکه چشمتو باز کنی اونو یادمون نندازی، که اصولا این قول دیدن کارتونه)

منم سریع پذیرفتم که تبدیل به دیدن کارتن نشه، بازی از بالای مبل شروع شد و من گفتم وای من نوک کوه گیر کردم، ای وای من میترسم، فدای تو بشم تو گفتی نترس نترس اینجا کوه نیست مبل است

حلزون گفت: مبل دیگه چیه؟ من بالای کوهم دارم میوفتم

گیسو: بابا جان نترس این مبله بیا نگاه کن! ما روش میشینیم

بعد مثلا حلزون فهمیدو رفتن طرف تلویزیون ، یهو حلزون ترسید و داد زد که این هیولاا چین اینجا؟؟ وای من میترسم

قربونت برم تو شروع کردی به توضیح دادن که نترس اینا آدمن و واقعی نیستن، توی فیلمن

حلزون: فیلم چیه؟

گیسو: فیلم ی چیزیه که با کامپیوتر درست میشه

حلزون: ای خدا کامپیوتر چیه؟ اینا دست و پا ندارن فقط سر دارن من میترسم، میخوان منو بخورن

الهی دورت بکردم دوییدی رفتی کنترل تلویزیون رو آوردی و بهش نشون دادی و گفتی ببین الان عوض میشن و کانال رو عوض کردی

قربون هوشت و بچگیتو شیرینیو پاکیت برم

مرتب براش توضیح می دادی که نترس ببین قاب داره!

ناگهان حلزون چشمش به دکمه های رنگی روی کنترل افتاد و گفت: به به خوراکی و مثلا شروع به خوردن کلیدهای کنترل کرد

فدات بشم تو شروع کردی توضیح دادی که این کنترل است خوراکی نیست

وقتی دیدی حلزون کلا هیچی نمی فهمه شروع به گریه کردن کردی و گفتی:

مامان! من این بازی رو دوست ندارم، این هیچی نمی فهمه میشه یکم بدونه

قربونت برم الهی

منو غزل اینقدر خندیدیم

تو زود از خندیدنی که حس کنی مسخرت می کنن بهم میریزی، به خاطر همین من گرفته بودم بغلت و خندمو یکمی قایم میکردم.

بامزه ی من

میبوسمت عزیزم💖